قبل از هر چیز خوب است ابتدا بدانیم که باور چیست و تعریفی از باور داشته باشیم. در حقیقت، این باورهای ما هستند که به زندگی ما معنی بخشیده و میسر زندگیمان را تعیین میکنند. باورهای ما ادراک ما از جهان پیرامون ما هستند. این باور ما است که مسئولیت فرماندهی مغز ما را عهده دار است و زمانی که فکر میکنیم که چیزی درست است، باور ما به مغز ما فرمان میدهد که به دنبال حقایقی باشد که از اعتقادات ما پشتیبانی بکند. این بدین معناست که اگر باور داشته باشیم که در زندگی موفق هستیم، اینگونه خواهد بود. اگر شادی، رفاه و سلامتی را باور داشته باشیم، نیمی از رقابت زندگی را بردهایم و در چنین مواقعی مغز ما به دنبال حقایقی خواهد گردید که از اعتقادات ما پشتیبانی کند. باور و اعتقاد یکی از قویترین نیروهایی است که میتوانیم از آن برای رسیدن به برتری و موفقیت استفاده کنیم. توانمندی یک انسان را باورهای او تعیین میکند. این باورهای ما است که در ما شخصیت و اعتماد به نفس میسازد. یک حقیقت وجود دارد و آن این است که آنچه را به دست میآورید همان چیزی است که میپندارید و باور دارید. اصولاً باورها ریشه در یک تجربه تلخ یا شیرین در گذشته دارد. روند شکل گیری باورها اینگونه است که یک باور قبل از اینکه تبدیل به یک باور شود، در ابتدا یک گمان است، و گمان حالتی است بین شک و اطمینان؛ تجربههای تلخ یا شیرین و تکرار تجربیات مشابه و مرتبط در مورد آن گمان رفته رفته آن گمان را تقویت کرده و تبدیل به باور میکند. با تکرار تجربیات تلخ یا شیرین، آن باور رشد کرده و ستبر میشود، تا جایی که پذیرش نظریهای و مطلبی و موضوعی خارج و دور از آن باور شما کمی برای سنگین و غیرقابل قبول است. این باورهای ما از دنیای پیرامون ما هستند که در ما شخصیت میسازند و برای ما مسیر زندگی تعیین میکنند و به طور کلی باورهای ما هستند که کیفیت زندگی ما را رقم میزنند. به طور خاص در یادگیری و به طور خاص تر در یادگیری زبان، این باور شماست که میتواند به کمک شما بیاید و سرعت شما را در یادگیری بهبود ببخشد و به طور کلی باورها هستند که میتوانند کیفیت یادگیری را تعیین کنند.
به طور کلی دو نوع باور وجود دارد. همینطور در یادگیری هم به همین ترتیب. 1) باورهای محدودکننده 2) باورهای تقویتکننده. ابتدا اجازه دهید از جنبه منفی قضیه و در مورد باورهای محدود کننده صحبت کنیم. باورهای محدودکننده در یادگیری و به خصوص یادگیری زبان، باورهایی هستند که به سان میلههای یک زندان شما را محدود میکنند و اجازه پیشروی را از شما میگیرند. شما مایل به پیشرفت و یادگیری هستید، اما باورهای محدودکننده شما، مثل سدی جلوی راه شما هستند و اجازه پیشروی را از شما میگیرند. از منظری میتوان یک باور محدودکننده را یک صدمه و یا یک جراحت روحی دانست. یک باور غلط و نامطلوب و بخصوص یک باور محدودکننده، ریشه در یک تجربه تلخ در گذشته دارد. مثل یک تجربه تلخ در اولین کلاس زبان یا در مدرسه و یا در خارج از مدرسه. شما استعداد ذاتی و خدادادی را برای یادگیری زبان و هر مطلب دیگری داشتهاید و دارید. از آنجا که علم ثابت کرده، نه تنها مغز شما، بلکه مغز هر انسان دیگری یک ماشین خدادادی طراحی شده برای یادگیری زبان است. نه تنها انگلیسی، بلکه هر زبانی که بخواهید را میتوانید یاد بگیرید و به راحتی صحبت کنید و به آن زبان مسلط شوید. همانطور که یک کودک زبان مادریاش را فرا میگیرد. اصلا مغز انسان اولین کاری که توانمندی انجامش را دارد، یادگیری زبان است. اصلاً مغز انسان طراحی شده برای یادگیری زبان، اما در ابتدای راه فراگیری یک زبانآموز، یک معلم کمآگاه، یک روش آموزشی نادرست و بیکیفیت، باعث ایجاد یک گمان محدودکننده در زبانآموز میشود. آن زبانآموز فعلاً باور نکرده که در زبان ضعیف است. هنوز گمان کرده که شاید من در انگلیسی ضعیف هستم و یا اینکه احتمالاً من استعداد یادگیری زبان را ندارم. از طرفی دیگر یک سیستم آموزشی نامرغوب مبتنی بر آزمون، تجربه تلخ دیگری را در مسیر زندگی زبانآموز رقم میزند و باعث تبدیل گمان محدودکننده آن زبانآموز به یک باور میشود. از آنجا که زبان آموز کم کم باور کرده که در زبان مستعد نیست، طبیعتاً دنبال بهبود و یادگیری نخواهد رفت و همچنین از یادگیری و حتی کلمه زبان فراری خواهد بود. از طرفی در سالهای بعد نیز معلم کمآگاه دیگری و همان سیستم آموزشی نامرغوب باعث قویتر شدن باور محدودکننده زبانآموز گردیده و زبانآموز دیگر کاملاً باور کرده است که من در انگلیسی اصلاً استعداد ندارم. روند شکلگیری یک باور محدودکننده به همین شکلی است که خدمتتان عرض شد و یا اشکالی شبیه به همین. به مرور زمان از آنجا که این باور غلط در ذهن شما شکل گرفته، و قوی و قویتر شده، همواره در مواجهه با موضوع فراگیری زبان، مغز شما به دنبال حقایقی و توجیهاتی از میان تجربیات تلخ گذشته و دلایلی گشته و آنها را پیدا کرده که از باورهای غلط شما پیروی کرده و آنها را تأیید کند. متاسفانه حقیقت این است که بیشتر زبان آموزان، دارای باورهای محدودکننده قوی و محکمی هستند. واجب و لازم است که زبان آموزان با شناخت حقیقت و ریشه باورهای محدودکننده، آنها را ضعیف کنند و باورهای تقویتکننده را جایگزین کنند. یکی از باورهای غلط و محدودکنندهای که بسیار هم رایج است که انگلیسی مشکل است و یا اینکه انگلیسی پیچیده است. البته این تنها یک باور است. این ممکن است باور شما یا باور من یا باور هر شخص دیگری باشد. ممکن است اشتباه باشد که البته اشتباه هم هست. اما باور شما یا باور من است و شما و منی که چنین باوری داریم، در مغز و ذهن خودمان هم توجیهاتی و دلایلی برای حمایت از باور هرچند غلط خودمان داریم. اما از نظر انگلیسی زبان چطور؟ آیا از منظر یک انگلیسی زبان، انگلیسی مشکل و پیچیده است و یا زبان فارسی و یا زبان مادریتان برای شما مشکل و پیچیده است؟ البته که نیست. اما برای یک انگلیسی زبان که باور محدودکنندهای در مورد یادگیری زبانی غیر از انگلیسی دارد، فراگیری زبان فارسی بسیار مشکل و پیچیده خواهد بود. بی شک باورهای محدودکننده ما را محدود خواهند کرد و جلوی پیشروی ما را خواهند گرفت. باورهای محدودکننده انگیزه ما را دچار جراحت میکنند، انرژی ما را گرفته و سنگ بزرگی جلوی راه ما خواهند بود. اما حقیقت چیز دیگری است. این باور محدودکننده که فراگیری زبان مشکل و پیچیده است، واقعیت ندارد و تنها در ما تبدیل به یک باور شده که باید اصلاح شود. ما اینگونه پنداشته ایم و اینگونه میاندیشیم اما ممکن است تفکر ما و برداشت ما اشتباه باشد. همانطور که در بخش قبلی گفته شد، اولین دلیلی که باعث میشود یک کودک به راحتی صحبت بکند و صحبت کردن را فراگیرد، انگیزه بالای او در فراگیری است. دومین دلیلی که باعث میشود کودک به راحتی بیاموزد که چگونه صحبت کند، این است که کودک باور محدودکننده ندارد. به این دلیل تجربه تلخی در گذشته اش نداشته که در او ایجاد باور محدودکننده بکند که او از یادگیری بخواهد بترسد یا اینکه از یادگرفتن فرار کند. اکنون، شما با شناخت این باورهای محدودکننده نه تنها یک گام بلکه صد گام جلوتر از قبل هستید. میدانید که باورهای محدودکننده، باورهای اشتباه و غلطی هستند که ریشه در تجربیات تلخ دارند. میدانید که باورهای محدودکننده باورهای منفی ای هستند که شما را کمک نخواهند کرد و جلوی پیشرفت شما را خواهند گرفت و لازم است که این باورهای محدودکننده را دور بریزید. بسیار خوب؛ حال سوال اینجاست که برای بهبود جراحتی به نام باور محدودکننده و محو کردن این باورهای غلطی که در ما وجود دارند و در ما بزرگ و بزرگتر شده اند، چه باید کرد؟ راه خلاصی از این میلههای محکم که گرفتار شده ایم چیست؟ اولین گام این است که باید ریشه باورهای محدودکننده را بشناسیم و از ریشه آنها شروع به از بین بردن آنها کنیم. باید حقیقت را مورد گذشته بیابیم و گذشته را به چالش بکشیم. باید از گذشته و از تجربیات تلختان سوال کنید که آیا معلم کم آگاه و ناآگاه دلیل ایجاد باور محدودکننده در من است؟ و یا شاید روش آموزشی نامرغوب دلیل ایجاد باور محدودکننده در من است و یا شاید سیستم آموزشی آزمون محور و یا یک تجربه تلخ شکست غرور و شخصیت در کلاس زبان، جلوی کل زبان آموز باعث ایجاد این باور محدودکننده در من شده است. آیا روش آموزشی که طبق آن تا حالا برای یادگیری زبان به کار بردید، روشی مبتنی بر تحقیق و روشهای علمی و اثبات شده بوده، و یا اینکه روشی اجباری که در مدرسه و دانشگاه و کلاسهای زبان به شما تحمیل شده و همه بر اساس کتابهای سنتی موجود و گرامر محور بوده؟ ضعف اکثر زبان آموزها و دانش آموزان در زبان، حاکی از این است که به احتمال قوی، روش آموزشی که طبق آن زبان تدریس میشود دچار ضعف است. از آنجا که پس از گذشته پنج الی شش سال، گذراندن دروس انگلیسی تا پایه دیپلم، شخص دیپلمه قادر به صحبت کردن و حتی خواندن و نوشتن تا یک سطح قابل قبولی نیست. آیا این ذهنیت که در شما ایجاد شده که انگلیسی مشکل و پیچیده است و یا زبان مشکل و پیچیده است، از آنجا ریشه نمی گیرد که شما میخواستید انگلیسی را از راه مشکل و پیچیدهاش یاد بگیرید. آیا این ذهنیت که انگلیسی یا زبان خستهکننده است، از آنجا ریشه نمیگیرد که در تجربه گذشتهتان شما سعی کردید انگلیسی یا زبان را با روشی خستهکننده در مدرسهای خستهکننده و معلمی خسته کننده تر یاد بگیرید. آیا روش آموزشی که طبق آن سعی در یادگیری زبان کردید، روشی مبتنی بر یادگیری عمیق بوده و یا اینکه معلم تنها به دنبال این موضوع بوده که باید تعداد خاصی از فصلهای کتاب، مثل ده فصل یا بیست فصل یا پنج تدریس شود؟ آیا در هر جلسه یک فصل کتاب تدریس میشد و بدون اینکه شما تسلط کافی به موضوع آن فصل پیدا کردید، فصول بعدی پشت سر هم دیگر تدریس میشدند؟ آیا در مدرسه شما هم کیفیت یادگیری فدای کمیت فصول درسی میشد؟ آیا روش یادگیری که شما داشتید گرامر محور و ترجمه محور بوده؟ به این معنی که به عنوان اینکه قرار است انگلیسی یاد بگیرید، در همان ابتدا شروع به آموزش دستور زبان به شما کردند و یا اینکه روش آموزشی ترجمه محور باعث این شد که شما انگلیسی را فارسی یاد بگیرید و همیشه تلفظ لغات را به فارسی بالای آن کلمه بنویسید و معنی را جایی دیگر و تنها با کافی دانستن این مطلب گستره پیشرفت و دانش خود را محدود کردید. بیایید با کمی دقت در پاسخ به این سوالات و سوالات اینگونهای در این موضوع دقت کنیم و کمی وقت بگذاریم و کمی بیاندیشیم و بیابیم و بدانیم واقعاً ریشه باورهای محدودکننده ما کدام هستند؟ از آنجایی که افراد تجربیات و زندگیهای مختلفی دارند، ریشه و ریشههای باورهای محدودکننده افراد مختلف، متفاوت است.
فراگیری هر زبانی و به خصوص انگلیسی، به هیچ وجه مشکل نیست. انگلیسی به هیچ وجه پیچیده نیست. بدانید که اگر شما هم اکنون در این مقطع زمانی در زبان ضعیف هستید، دلیل این ضعف خود شما و یا نبود استعداد در شما نیست. بلکه ممکن است دلیل این ضعف، یکی از دلایل و عواملی که گفته شد باشد. نکته اساسی که در یافتن باورهای محدودکننده باید به آن دقت داشته باشید به سوال و چالش کشیدن گذشته و تجربیات گذشته است. از خودتان بپرسید کمی با خودمان صادق باشیم، وقت بگذاریم و بیشتر خاطرات گذشته و تجربیات گذشته یادگیری زبان را مرور کنیم. راه حل این است که باید با مرور گذشته ریشه باورهای محدودکننده را بیابید و با تفکری منطقی و یافتن دلیل ضعف خودتان در انگلیسی و یا زبان به این موضوع مهم دست پیدا کنید که دلیل ضعف در انگلیسی یا زبان خود شما نیستید. بلکه ممکن است یکی از دلایلی باشد که گفته شد و یا هر دلیل دیگری که در شما ایجاد باورهای محدودکننده نموده و جلوی پیشرفت و موفقیت شما در فراگیری زبان را گرفته. وقتی که به این حقیقت برسید که دلیل ناموفق بودن شما تا به امروز در فراگیری زبان عواملی غیر از خود شما و استعداد شماست، پیشرفت بسیار شگرفی در راه تقویت انگیزه و طبیعتاً در راه فراگیری زبان برداشتهاید.